نویسنده: امینا وَدود
مترجم: محمدتقی دلفروز
ارزیابی هوشمندانه خالد ابوالفضل از حملات یازده سپتامبر به شهر نیویورک و پنتاگون، و به ویژه تحلیل تاریخی موازی او از این وقایع و تفسیر قرآن، قابل تحسین است. گرایش به تحلیل واقعه یازده سپتامبر بدون توجه به بستر و زمینهی آن، و نگاه به این واقعه به عنوان یک اقدام خشونتآمیز تصادفی منفرد، مورد انتقاد اندیشمندان، فعالان و تحلیلگران سیاسی مسلمان قرار گرفته است. بسیاری از افراد به خاطر توجیه این عمل زشت محکوم شدهاد.
موضوع عجیبی که توجه مرا به این بحث خاص جلب میکند این است که ابوالفضل قرائت تاریخی از وقایع سیاسی را در کنار یک جبر تفسیری که یک قرائت تاریخی مشابه را از قرآن ایجاب میکند، قرار میدهد. در حقیقت، او استدلال میکند که فقدان یک چنین قرائت تاریخی تا حدی به ارائه معانی نامتساهلانه، انحصارطلبانه و افراطگرایانه از قرآن به وسیلهی پاکدینان مذهبی کمک نموده است، و پاکدینان از چنین تفسیری از قرآن به افراطیترین کردارهای اسلامی و ارتکاب اقدامات خشونتآمیز میرسند.
آنچه ابوالفضل در بحث خود از قلم انداخته این است که چنین گرایشهای تفسیری افراطگرایانهای و نیز اقدامات اجتماعی منتج از آنها، همانقدر که در جوامع غیرمسلمان مخرب هستد در جوامع مسلمان نیز مخرب هستند. درون جوامع مسلمان زنان قربانیان اصلی به شمار میروند. تحقیق خود من در مورد تفسیر قرآنی و اجرای احکام و رویههای منطبق با آن، بر موضوع جنسیت تمرکز نموده و نشان میدهد که چگونه قرائتهای انحصاری از قرآن مانع از تحقق نقش انسانی کامل زنان درون جامعه میشود. نه تنها غیر مسلمانان در معرض معیارهای مادونِ انسانی و قربانی اقدامات خشونتآمیز هستند، بلکه زنان مسلمان نیز به واسطهی کردارها و رویههای منبعث از سمت و سوی اقتدارگرایانهی تفاسیر پاکدینانه، دچار همین وضعیت هستند.
ابوالفضل در تشریح تمایز میان قرائتهای متساهلانه و نامتساهلانه از قرآن تأکید میکند که «پاکدینان، الهیات انحصارطلبانه و نامتساهلانه خود را به صِرف قرائت کلمه به کلمه و ظاهری آیات قرآنی شکل میدهند، چنانکه گوی معنای آیات کاملاً روشن و واضح است و ایدههای اخلاقی و بستر تاریخی در تفسیرشان هیچ جایی ندارد». برعکس، او اظهار میکند که «تحلیل این آیات و آیات دیگر جز در پرتو محور اخلاقی کُلی پیام قرآنی امکانپذیر نیست»، چرا ه هرچند مجموعه تکالیف اخلاقی عمومی که در قرآن آمدهاند به روشنی تعریف نشدهاند، اما قرآن «حد خاصی از صداقت اخلاقی را از طرف خواننده مفروض گرفته است». بنابراین، او ادامه میدهد که «این ایده که مسلمانان باید حتی به زیان منافع خودشان برای عدالت قیام کنند مبتنی بر این ایده است که انسانها... به سطحی از وظیفهشناسی اخلاقی دست یابند و این وظیفهشناسی را در ارتباطشان با خدا اِعمال نمایند... متن قرآنی فرض میکند که خواننده یک معنای اخلاقی از پیش موجود و فطری را بر متن حمل میکند. بنابراین، متن به لحاظ اخلاقی خواننده را غنا خواهد بخشید اما فقط در صورتی که خواننده به لحاظ اخلاقی متن را غنا بخشد».
من استدلال میکنم که تفسیر مستلزم تعامل میان متن و خواننده در چندین سطح مختلف است، یعنی سطوح فکری، معنوی، زبانی و اخلاقی. اما من سطح عالیتر این تعامل را نه بین خواننده و متن، بلکه درون خود متن به عنوان بخشی از منشأ الهی وحی قرار میدهم. صرفنظر از اینکه خواننده چقدر اخلاقی است، او میتواند تنها از طریق تسلیمِ (اسلام) خود یا نفع شخصیاش، حداکثرِ استفاده را از تعامل با متن ببرد. تنها در این صورت است که خواننده میتواند شاهد آشکار شدنِ ظرفیتهای عالیتر، عمیقتر، و در عین حال دقیقتر معنای متن برای درک اجزای آن باشد.
این نظر کاملاً با تفسیر ابوالفضل از غنابخشی متقابل متن و خواننده سازگار است، و صرفاً اظهار میدارد که خودِ اعتقاد دینی هر چند وصفناپذیر و غیرقابل سنجش است، اما واجد میزان مشخصی از معنا برای غنابخشی به خواننده است که از طریق خواندن دریافت میشود. پس فرض بر این است که کسی که متن را میخواند بیش از متنی که خوانده میشود غنا مییابد. به علاوه، نفع شخصی مانعی برای غنابخشی قرائت متن و نتایج فردی و جمعی آن محسوب میشود، چرا که همانطور که ابوالفضل میگوید، «قرآن را از هر دو بستر تاریخی و اخلاقیاش تهی میسازد... و در نهایت متن را به یک فهرست بلندبالا از احکام حقوقی عاری از تعهد اخلاقی و محافظهکار تبدیل میسازد».
اگر چه معنای متنی ثابت نیست، اما بیانهای عملی تغییرناپذیرند. بهطور حتم خواننده متن در مقایسه با متن از انعطافپذیری و ظرفیت بالاتری برای دگرگونی برخوردار است. قرآن یک متن عالی برای کمک به ارتقاء و دگرگونی وجدان اخلاقی است، اما شیوه این غنابخشی همچنان بخشی از اسرار الهی است که از طریق متن کشف میشود. این اظهارنظرها در مورد تفسیر، جدیترین هشدار مرا در مورد استدلال ابوالفضل به همراه دارد. او هم میگوید که «گفتمان قرآنی به سهولت میتواند از یک اخلاق تنوع و تساهل حمایت کند» و هم میگوید که «البته نباید انکار نمود که قرآن و دیگر منابع اسلامی امکانهایی را برای تفسیر نامتساهلانه فراهم میکنند... که به وسیلهی پاکدینان و برتریطلبهای معاصر مورد استفاده قرار گرفتهاند». اما این اظهارنظر صرفاً ما را به نقطهی آغازین بازمیگرداند. یعنی ما به هیچوجه از مفسران کلاسیک در تعیین دقیق این موضوع که چگونه خط سیر اخلاقی را در تفسیر قرآن تداوم ببخشیم، قاطعتر و مصممتر نیستیم، و نمیتوان انتظار داشت که مفسران مسلمان معاصر تمام این مسئولیت خطیر را در آینده به دوش بکشند.
پس با توجه به همهی نظراتِ خالد ابوالفضل، یک طرح قابل قبولتر این خواهد بود که برداشت مدرنی از این درس اساسی تاریخ اسلام ارائه دهیم که: «گروههای افراطی از جریان فکری اصلی اسلام کنار گذاشته میشوند، به حاشیه میروند، و در نهایت به عنوان انحرافات بدعتآمیزی از پیام اسلام تلقی میشوند». در کنار تفاسیر رهاییبخش معاصر از متن، این حرکت درون جریان غالب جامعه، یک روش منسجم را برای ترویج پیام متساهلانه و فراگیر قرآن ایجاد خواهد کرد.
به طور خلاصه، آنچه مورد نیاز است صرفاً یک تلاش فکری و تفسیری (یک روش کمتر تحتاللفظی در قرائت متنها) نیست، بلکه یک همکاری عمیقتر میان متفکران و مسلمانان عادی است که با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد نفر تلاش کردهاند اسلام را از اَعمالی که افراطگراها مرتکب میشوند منزه و پاک سازند، افراطگراهایی که حتی نیمدرصد جمعیت مسلمانان را نیز تشکیل نمیدهند. به عبارت دیگر، اکنون زمان آن است که یک نیاز اخلاقی تاریخی در اسلام معاصر زنده شود.
نظرات